به چشمانت بیاموز که هرکس و هرچیز ارزش دیدن نداره
روزی ما کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد
و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت
روزی که کم ترین سرود بوسه است
و هر انسان برای هر انسان برادریست
و قلب برای زنده گی بس است
روزی که معنای هر سخن دوست داشتن است
تا تو بخاطرآخرین حرف دنبال سخن نگردی
روزی که آهنگ هر حرف زنده گی ست
روزی که هر لب ترانه یست
تا کم ترین سرود بوسه باشد
روزی که تو بیایی و مهربانی با زیبایی یکسان شود
روزی که ما برای کبوترهایمان دانه بریزیم
و من آن روز را انتظار میکشم
حتی روزیکه
دیگر
نباشم
نخست
دیر زمانی در او نگریستم
چندان که چون نظر از وی برگرفتم
در پیرامون من همه چیز ی
به هیات او در آمد
و آنگاه دانستم که مرا دیگر
از او
گریزی نیست
تو کیستی که من
این گونه به اعتماد نام خود را به تو می گویم
نان شادی هایم را با تو قسمت می کنم
و به کنارت می نشینم
و بر زانوی تو
این چنین آرام
به خواب می روم؟
شنبه 2 مهر 1390 - 2:53:06 PM